مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

هفته ی اول و دوم تیرماه

سلام دوستان خوب من فصل تابستان هم آغاز شد و هوا بیش از روزهای پیش گرم تر شد. این روزها چون هوا خیلی گرم شده دیگه نمیرم پارکینگ تا با بچه ها بازی کنم البته دوست های منم دیگه کمتر میان. بعضی از شب ساعت 8:30 به بعد که یه کوچولو هوا بهتر شده با آرین فوتبال بازی می کنم. بعضی از شب ها هم با بابایی میریم بیرون و با اسکوتر بازی می کنم. عاشق خرید کردن هستم چون هر چیزی که من میخرم مامان و بابا میگن خیلی خوشمزه تره . ماست میخرم بهترین ماست، قارچ میخرم همینطور و ... انگاری وقتی دست من به جنس ها میخوره مزه شون بهتر میشه. مامانی برام یه چیز کیک خوشمزه درست کرد که اونم عالی بود. چیز کیک آناناس (عکس ادامه مطلب) در هفته گذشته همراه ماما...
15 تير 1392

داستان کوتاه و طنز

  نامه جالب پسربچه شیطون به خدا کودکی به مامانش گفت: من واسه تولدم دوچرخه می خوام!‎ بابی پسر خیلی شیطون و بازیگوشی بود! اون همیشه همه رو اذیت می کرد… مامانش بهش گفت: آیا حقته که یه دوچرخه برات بگیریم واسه تولدت؟! بابی گفت آره… مامانش بهش گفت: برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده! نامه شماره یک: سلام خدای عزیز. اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی. دوستدار تو: بابی بابی کمی فکر کرد دید که این نامه چون دروغه کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد! برا همین ...
6 تير 1392

میلاد منجی عالم بشریت مبارک باد

    مهدی، نظری به ما عنایت کن مارا به صراط خود هدایت کن مهدی! اگر از منتظرانت بودیم چون دیده ی نرگس نگرانت بودیم با این همه روسیاهی و سنگدلی ای کاش که از همسفرانت بودیم میلاد دوازدهمین گل بوستان امامت و ولایت، امام عصر و الزمان مبارک . (( التماس دعا)) ...
2 تير 1392

برزیل ما اومدیم- صعود به جام جهانی

    ایرانی های عزیز و دوستان وبلاگی گل "پیروزی غرورآفرین و صعود تیم ملی فوتبال  ایران را به مسابقات جام جهانی 2014 برزیل به  همه ایرانیان تبریک می گویم امیدوارم این پیروزی  سرآغاز  پیروزی های دیگر تیم ملی فوتبال ایران باشد" دیشب منم همراه مامان و بابا و پسرخاله ام نیکان در جشن صعود شرکت کردیم و در این جشن ملی و شادی با همشهری های عزیزمون همراه بودیم.   تصویر شادی من (مهزیار) و جوانان اهوازی         پی نوشت: پست این روزهای من عکس دار شد. ...
29 خرداد 1392

هفته سوم خرداد +سفر یک روزه به جزیره + انتخابات

سلام سلام صدتا سلام حالتون چطور دوستای خوب من؟ خوش می گذره؟ امیدوارم مثل من به همگی شما خوش بگذره. یک ماه از تعطیلات تابستانه من تمام شده و من دلم برای مدرسه تنگ شده البته هنوزم از اینکه تعطیل هستم خوشحالم اما دل دیگه چکارش کنم. امسال تعطیلات خردادماه نشد که مثل هر سال بریم تهران و به مامان جون و باباجون سر بزنیم آخه بابایی درگیر امتحانات پایان ترم دانشجوها بود و نمی شد رفت . البته بابایی خیلی اصرار کرد که من و مامان بریم ولی مامان دلش نیومد بابا رو تنها بزاره برای همین نرفتیم . مامان برای اینکه خاله ها هم امسال نرفتن رو ز14 خرداد برای شان دعوتشون کرد خونه و دور هم بودیم که حسابی خوش گذشت و فیلم بچه گی پسرخاله هام رو دیدیم و کل...
26 خرداد 1392

این روزهای من

سلام دوستان خوب من این روزها حسابی مشغول استراحت و تفریح هستم. تقریبا تا ظهر خوابم  و  صبحانه و نهارم رو تقریبا با هم میخورم .کتاب های کلاس چهارم رو از دوستم آرین گرفتم و گاهی هم یه نگاه به اونها میکنم. عصر ها با چندتا از بچه های مجتمع میریم توی حیاط و بازی می کنیم حسابی خوش میگذره من تا حالا تجربه بازی با بچه های همسایه رو نداشتم  خونه قبلی که بودم گاهی حسین پسر یکی از همسایه هامون میومد خونه ام و با هم بازی می کردیم و بعضی وقت ها هم من می رفتم. وقتی بزرگترا از بازی هاشون با دوستان و بچه های همسایه میگفتند منم دوست داشتم تجربه کنم و الان حس خیلی خوبی دارم واقعا خوش میگذره البته اکثر اوقات فوتبال بازی می کنیم  ولی...
13 خرداد 1392

خرداد 92

  بابا جونمی ، عمرمی ، قلبمی دوستت دارم به شما افتخار می کنم امید که سایه شما تا ابد بر سر ما باشد پدر جان روزت مبارک همسر مهربانم با وجود تو، مرا به الماس ستارگان نیازی نیست این را به آسمان بگو. تو به قلب من شادی و به جانم روشنایی می بخشی . روزت مبارک باد. دور یا نزدیک بودنش, پیر و جوان بودنش, خندان و اخمو بودنش .. همین که هست دلگرمی من را کافیست …. صدای گامهای پدر به من آرامش میده حتی زمانی که با صدای عصایش همخوانی میکنند دوستت دارم ای مهربان، پر صلابت، پــــــــــــدر (( پدر عزیزم و پدر شوهر مهربانم میلاد حضرت علی و روز پدر بر شما مبارک))    میلاد ام...
2 خرداد 1392

روز های شیرین بهاری- کارنامه سوم دبستان

دوستان خوب من درود خوب هستید؟ خوش میگذره؟ من خیلی خوبم چون تعطیل شدم و هنوزم کلاس های تابستانیم شروع نشده. عصرها با پسرهای همسایه میریم توی پارکینگ و حسابی خوش میگذرونیم و تا میام خونه اینقدر خاکی شدم که مامانی میفرستم توی  حمام . مامانی دوشنبه سرکار حالش بد شد و سردرد گرفته بود و بابایی رفت دنبالش و آوردش خونه البته می دونید که من میرم خونه ی مامان شیرین ،دنبال منم  اومدن. وای نمیدونید و قتی دیدم مامانی حال نداره چقدر ناراحت شدم تازه بابایی مامان رو سپرد به من که مواظبش باشم. منم تا با مامانی تنها شدم بغلش کردم و گریه کردم مامانم شوکه شده بود که چی شده منم گفتم برای تو ناراحتم  .مامان خوابید و منم میرفتم مثلا بهش سر...
24 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

سلام دوستان خوب ((روز مادر، روز جهانی کارگر و روز معلم  به همه ی مادرها، کارگران و معلم های عزیزم تبریک میگم)) امروز 15 اردیبهشت و من روزهای خوبی رو گذروندم.از 2اردیبهشت ماه درس خواندن من حسابی شروع شد و امتحان هام رو دادم. البته بین این درس خوندن ها تفریح هم داشتم.4 اردیبهشت امتحان دیکته داشتم .پنجشنبه مامانی مرخصی گرفت و به درس من و حال بابایی رسید آخه بابا سرما خورده بود. مامانی با من ریاضی تمرین می کرد برای بابایی آبمیوه می گرفت برای من توپک مرغ و پنیر درست کرد و برای بابایی سوپ وتا شب همین طوربه من و بابایی می رسید مثلا مرخصی بود . مهزیار در حال ریاضی خوندن زمان استراحت بابایی ناخن میگیره مامانی عکس  ...
15 ارديبهشت 1392